Lustrous moon & venus & love

God is one


ناهید و شهرام شب پره

دلکم ،  دلبرکم.....دلبره با نمکم...........چی آوردی سرکم و شکستی بال و پرکم.......

منی که شاپرکم.....توی عاشقا تکم.......چی شده که عشقمو گذاشتی پایه کلکم......

وقتی می بردی دلم.....میگفتی از عشق بری أم......چشمتو به من نگفت که عاشق دیگری أم....

هرچی میگفتی به من.....برام مثله یه قصه بود.....قصه بره و گرگ.......پره درد.....پره غصه بود...

تو می خوای سرسری.....از عشق من بگذری...آخه عاشق نبودی....از عاشقی بی خبری.....

این آهنگو اولین بار تو یک سالگی شنیدم.......الانم که گوش میدم یاده تاتی های اون سال میفتم......

یادش بخیر....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

مهستی

آهای اهالیه شهر.....حرف و سخن زیاده.....

حال همه گرفته س......درده  دلا زیاده.....

تا به کسی میرسی....ناله و دلواپسی......

وقتی میپرسی چرااااااااااا........داد میزنن"بی کسی ی ی ی"بی کسی ی ی ی....

دلم تنگ دیاره.....هنوز عاشق یاره......

واسه دیدن خونه.......روزا رو میشماره......

*هرچی صدا میزنی......هیچکس جواب نداره.....

*وقتی رفاقت میخوای......هیچکس  وفا نداره....

*بدون رفاقت سخته......بی همزبونی سخته......

میون صد تا آدم.....تنها بمونی سخته....

*منتظره فرارم.....از دنیا گله دارم....

*برای گفتن از عشق....یه عالمه حرف دارم

اگه گوش ت با منه.....بگم چه حالی دارم....

عاشق خاک خونه م......غریب این دیارم....

این شعر مهستی رو سال اول راهنمایی حفظ کردم.....پشت کامپیوتر.....وسط درس خوندن.....

یعنی تا شنیدم عاشق متنش شدم.....چون تو غربت تنها موندن خونده.....اما میشه جوره دیگه به معنیش نگاه کرد......الان مناسب حال خودمه.....واقعا زیباست....خصوصا ستاره دارا....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

اندی

خوشگل زیاد پیدا میشه تو دنیا.......اما یکیش خوشگل من نمیشه.....

لاله رو میگن ،  نوبره بهاره........برای من ،  تو نوبری همیشه.....

مثله تو پیدا نمیشه دلبری........با یک نگاه از همه دل میبری.....

من نمیگم ، تموم عالم میگن......از همه خوشگلا ،  تو خوشگل تری......

موجی که موی تو داره، دریا نداره........لطفی که روی تو داره صحرا نداره.....

نازی که اون نگاه و لبخند تو داره.........سپیده ی صبح شب یلدا نداره........

این دیدی هست که یه عاشق نسبت به معشوقش داره.....

سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

گوگوش عزیز

برای خواب معصومانه عشق......کمک کن بستری از گل بسازیم.....

برای کوچه ،شب، هنگام وحشت.........کمک کن با تن هم، پل بسازیم.....

کمک کن سایه بونی، از ترانه......برای خواب ابریشم بسازیم......

کمک کن با کلام عاشقانه...........برای زخم شب ، مرهم بسازیم.....

بذار قسمت کنیم ، تنهاییمونو.....میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو..... میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

تو رو می شناسم ای، شبگرد عاشق........تو با اسم شب من، آشنایی.......

از اندوه تو و چشم تو پیداس......که از ایل و تباره عاشقایی......

تو رو می شناسم ای سر در گریبون......غریبگی نکن با هق هق من........

تن شکستتو، بسپار به دست....... نوازش های دست ، عاشق من.....

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو.....میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو..... میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

به دنبال کدوم حرف و کلامی......سکوتت گفتن تمام حرفاست......

تورو از تپش قلبت شناختم......تو قلبت ، قلب عاشقهای دنیاس.....

تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه.........من و به جشن نور و آیینه بردی......

چرا از سایه های شب بترسم......تو خورشید و به دست من سپردی.......

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو.....میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو..... میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

کمک کن جاده های مه گرفته......من مسافر و از تو نگیرن.....

کمک کن تا کبوترهای خسته.....روی یخ بستگیه ، شاخه نمیرن.....

کمک کن از مسافرهاااای عاشق.........سراغ مهربونی رو بگیری......

کمک کن تا برای هم بمونیم........کمک کن تا برای هم بمیریممممممممممم.....

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو.....میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو.....میون سفره ی شب تو با من.......

بذار بین من و تو......دستای ماااااااا.....پلی باشه واسه از خود گذشتن..........


 

چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

جملات زیبا

همواره به یاد داشته باشیم که

بهترین چیزها در زندگی رایگان هستند :

لبخند ... دوستی ... خانواده ... استراحت ...محبت ... خنده ... خاطرات شیرین 

بعضی اوقات ما زمان زیادی را با فکر کردن به کسی که حتی لحظه ای به ما فکر نمی کند هدر می دهیم .

بهترین راه برای اینکه توجه کسی رو به خودت جلب کنی

اینه که بهش اعتنا و توجه نکنی ...

هیچکس از ارتفاع نمی ترسد ... همه از سقوط می ترسند

هیچکس از بازی نمی ترسد ... همه از باخت می ترسند

هیچکس از تاریکی نمی ترسد ... همه از آنچه که در آن است می ترسند

هیچکس از جمله ی " من دوستت دارم " نمی ترسد ... همه از واکنش به این جمله می ترسند.



جمعه 12 آبان 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

وقتی که .........

وقتي که تو ۱ ساله بودي، اون (مادرت) بِهت غذا ميداد و تو رو تر و خشک مي کرد ...تو هم با گريه کردن در تمام شب از اون تشکر مي کردي!
وقتي که تو ۲ ساله بودي، اون، بهت ياد داد تا چه جوري راه بري.تو هم اين طوري ازش تشکر مي کردي، که وقتي صدات مي زد، فرار مي کردي!
وقتي که ۳ ساله بودي، اون، با عشق، تمام غذايت را آماده مي کرد.تو هم با ريختن ظرف غذات ،کف اتاق،ازش تشکر مي کردي !
وقتي ۴ ساله بودي، اون برات مداد رنگي خريد.تو هم، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوري، ازش تشکر مي کردي!
وقتي که ۵ ساله بودي، اون، لباس شيک به تنت کرد تا به مهد کودک بري.تو هم، با انداختن (به عمد) خودت تو گِل، ازش تشکر کردي !
وقتي که ۶ ساله بودي، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهي مي کرد.تو هم، با فرياد زدنِ : من نمي خوام برم!، ازش تشکر مي کردي ...!
وقتي که ۷ ساله بودي، اون، برات یک توپ فوتبال خريد.تو هم، با شکستن پنجره همسايه کناري، ازش تشکر کردي!!!
وقتي که ۸ ساله بودي، اون، برات بستني خريد.تو هم، با چکوندن (بستني) به تمام لباست، ازش تشکر کردي!
وقتي که ۹ ساله بودي، اون، هزينه کلاس پيانوي تو رو پرداخت.تو هم، بدون زحمت دادن به خودت براي ياد گيري پيانو، ازش تشکر کردي!
وقتي که ۱۰ ساله بودي، اون، تمام روز رو رانندگي کرد تا تو رو از تمرين فوتبال به کلاس ژيمناستيک و از اونجا به جشن تولد دوستانت، ببره..

تو هم با بيرون پريدن از ماشين، بدون اينکه حتی پشت سرت رو هم نگاه کني ازش تشکر کردي !

وقتي که ۱۱ ساله بودي، اون تو و دوستت رو براي ديدن فيلم به سينما برد.تو هم، ازش تشکر کردي: ازش خواستي که در يه رديف ديگه بشينه !
وقتي که ۱۲ ساله بودي، اون دلسوزانه تو رو از تماشاي بعضي برنامه هاي تلوزِيِونی بر حذر داشت.تو هم، ازش تشکر کردي: صبر کردي تا از خونه بيرون بره و بعد ...
وقتي که ۱۳ ساله بودي، اون بهت پيشنهاد داد که موهاتو اصلاح کني.تو هم، ازش تشکر کردي، با گفتن اين جمله: تو اصلاً سليقه اي نداري!
وقتي که ۱۴ ساله بودي، اون، هزينه اردو يک ماهه تابستاني تو رو پرداخت کرد.تو هم،ازش تشکر کردي: با فراموش کردن نوشتن يک نامه ساده !!!
وقتي که ۱۵ ساله بودي، اون از سرِ کار برمي گشت و مي خواست که تو رو در آغوش بگيره و ابراز محبت کنه ...تو هم، ازش تشکر کردي: با قفل کردن درب اتاقت!
وقتي که ۱۶ ساله بودي، اون بهت رانندگي ياد داد ...تو هم ،هر وقت که مي تونستي ماشين رو بر مي داشتي و مي رفتي ؛ اینجوری ازش تشکر کردي!

 

وقتي که ۱۷ ساله بودي،و وقتيکه اون منتظر يه تماس مهم بود :
تمام شب رو با تلفن صحبت کردي و، اينطوري ازش تشکر کردي
وقتي که ۱۸ ساله بودي، اون ، در جشن فارغ التحصيلي دبيرستانت، از خوشحالي گريه مي کرد..
تو هم، ازش تشکر کردي،اينطوري که تا تموم شدن جشن، پيش مادرت نيومدي!
وقتي که ۱۹ ساله بودي، اون، شهريه دانشگاهت رو پرداخت، همچنين، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد.
تو هم، ازش تشکر کردي،:با گفتن خداحافظِ خشک و خالي، بيرون خوابگاه، به خاطر اينکه نمي خواستي جلوی دوستات خودتو دست و پا چلفتي و بچه ننه نشون بدي!!!
وقتي که ۲۰ ساله بودي، اون، ازت پرسيد که، آيا شخص خاصي به عنوان همسر مد نظرت هست؟
تو هم، ازش تشکر کردي با گفتنِ: به تو ربطي نداره !
وقتي که ۲۱ ساله بودي، اون، بهت پيشنهاد خط مشي براي آينده ات داد.
تو هم، با گفتن اين جمله ازش تشکر کردي: من نمي خوام مثل تو باشم!!!
وقتي که ۲۲ ساله بودي، اون تو رو، در جشن فارغ التحصيلي دانشگاهت در آغوش گرفت.
تو هم،ازش تشکر کردي،ازش پرسيدي که: مي توني هزينه سفر به اروپا را برام تهيه کني؟!
وقتي که ۲۳ ساله بودي، اون، براي اولين آپارتمانت، بهت اثاثيه داد.
تو هم، ازش تشکر کردي،با گفتن اين جمله، پيش دوستات،:اون اثاثيه ها زشت و قدیمی هستن!
وقتي که ۲۴ ساله بودي، اون دارايي هاي تو رو ديد و در مورد اينکه، در آينده مي خواي با اون ها چي کار کني، ازت سئوال کرد..
تو هم با دريدگي و صدايي (که ناشي از خشم بود) فرياد زدي:مــادررر،لطفا تو کارام دخالت نکن !
وقتي که ۲۵ ساله بودي، اون، کمکت کرد تا هزينه هاي عروسي رو پرداخت کني، و در حالي که گريه مي کرد بهت گفت که: دلم خيلي برات تنگ مي شه...
تو هم ازش تشکر کردي، اينطوري که، يه جاي دور رو براي زندگيت انتخاب کردي!!!
وقتي که ۳۰ ساله بودي، اون، از طريق شخص ديگه اي فهميد که تو بچه دار شدي و به تو زنگ زد.
تو هم با گفتن اين جمله ،ازش تشکر کردي، همه چيز ديگه تغيير کرده !!!
وقتي که ۴۰ ساله بودي، اون، بهت زنگ زد تا روز تولد يکي از اقوام رو يادآوري کنه.
تو هم با گفتن"من الان خيلي گرفتارم" ازش تشکرکردي!
وقتي که ۵۰ ساله بودي، اون، مريض شد و به مراقبت و کمک تو احتياج داشت.
تو هم با سخنراني کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون مي شن، ازش تشکر کردي!!!
و سپس، يک روز، اون، به آرامي از دنيا ميره و تمام کارهايي که در حق مادرت انجام ندادي، مثل تندر بر قلبت فرود مياد ...

اگه مادرت،هنوز زنده هست، فراموش نکن که بيشتر از هميشه بهش محبت کني : با كوچكي يك بوسه تا بزرگي گفتن : مادر دوستت دارم

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

دیشب خواب تو رو دیدم

 

دیشب خواب خوشی دیدم ، انقدر خوش بود که آرزو کردم هرگز بیدار نشم.
خواب تو رو دیدم .
تنها تو بودی و من بودم.

حتی خدا هم خوابیده بود.

آروم  صدام کردی و در پیشم  نشستی،
فقط صدای تو بود که به گوشم می رسید .
صدات همه جارو پر کرده بود.
شب بود و خواب بود و من بودم و تو بودی و خدا و دیگه هیچی نبود .

گفتی تو گوشم چیزی بگو دلتنگ صدات شدم.

نجواکنان گفتم:

بوسه نزن بر لباممممم نمی خوام بیدار بشم...بذار این رویا بیشتر ادامه داشته باشد

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فرق زمین خوردن دخترا و پسرا



پسر در حال دویدن...
 
 

زااااارت (صدای زمین خوردن)
 
 

رفیق پسر: اوه اوه شاسگول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو
 
(شپلخخخخخ"صدای پس گردنی")
 
 

یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
 
 
 

 
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
 
_______________ _

دختر در حال راه رفتن...
 
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای.. .

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟

یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!

من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین

یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

کاربرد های مختلف " مردن " در فرهنگ ما

برو بمیر : برو گمشو !

 

بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !

می میرم برایت : عاشقتم !

می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟ … … …

مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !

مردیم تا … : صبرمان تمام شد !

مرده : بی حال !

مردنی : نحیف و لاغر !

 

مردم : خسته شدم!

من بمیرم ؟ : راست می گی؟

یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

معنای نام های کشورهای جهان

1- آرژانتین :سرزمین نقره(اسپانیایی )

2- آفریقای جنوبی :سرزمین بدون سرما (آفتابی) جنوبی(لاتین،یونانی)

3- آفریقای مركزی:سرزمین بدون سرما (آفتابی) مركزی(لاتین،یونانی)

4- آلبانی :سرزمین كوهنشینان

5- آلمان :سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی – ژرمنی

6- آنگولا :از واژه نگولا كه لقب فرمانروایان محلی بود

7-  اتریش : شاهنشاهی شرق (ژرمنی)

8- اتیوپی : سرزمین چهره سوختگان (یونانی
)


ادامه مطلب

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

نیا باران..........

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست.

 

من از جنس زمينم خوب ميدانم،

 

 

که اينجا جمعه بازار است

 

 

و ديدم عشق را در بسته هاي زرد و کوچک نسيه مي دادند .

 

 

در اينجا قدر مردم را به جو اندازه ميگيرند،

 

در اينجا شعر حافظ را به فال کوليان در به در اندازه مي گيرند،
نيا باران زمين جاي قشنگي نيست...

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فلسفه شکستن دل انسان ها

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت
پیش خدا حسرت هیچ بیش و کمی نداشت
دل از خدا برید ودر زمین نشست
صدبار عاشق شد و دلش شکست
به هرطرف نگاه کرد راهش بسته بود
یادش آمد یک روزی دل خدا رو شکسته بود

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

سوختیم و ساختیم تا آموختیم

ما ز هر صاحبدلی یک رشته فن آموختیم...

عشق از لیلی وصبر از کوه کن آموختیم...

گریه از مرغ سحر...

خود سوزی از پروانه ها ...

صد سرا ویرانه شد تا ساختن آموختیم...!!

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

!

به سلامتی اون پسری که وقتی ۱۰ ساله شد باباش زد تو گوشش حرفی نزد وقتی ۲۰ سالش شد زد تو گوشش حرفی نزد.

وقتی ۳۰ سالش شد زد تو گوشش گریه کرد باباش گفت چرا گریه میکنی گفت چون  اونوقتا  دستت نمی لرزید.

 

سلامتی اون پدرهایی که هستند و شادی روح اونایی که نیستند یه فاتحه بخونید.


 

 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

وحشت از عشق

وحشت از عشق که نه

ترس ما فاصله هاست

وحشت از غصه که نه

ترس ما خاتمه هاست

ترس بيهوده نداريم

صحبت از خاطره هاست

صحبت از کشتن نا خواسته ي عاطفه هاست

کوله باريست پر از هيچ که بر شانه ي ماست

گله از دست کسي نيست

مقصر دل ديوانه ماست

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

بازم معین با آهنگ بسیا زیبای مجنونش!

 


 

 

درد و بلات غصه هات به جونم
نذار بیشتر از این چشم به رات بمونم

مجنونم مجنونم عاشقونه میخونم
مجنونم مجنونم بی تو من نمیتونم

بذار دستاتو تو دستام تا یه زره آروم بشم

لیلی من باش تا مثل مجنون بشم
نذار بی تو تنها لحظه هامو پرپر کنم

دو روز دنیا رو بی تو عزیزم من سر کنم
بذار فردا باز دوباره آفتابی باشه
با تو شب و روزم روشن و رویایی شه
بذار فردا باز دوباره آفتابی باشه
با تو شب و روزم روشن و رویایی شه

درد و بلات قصه هات به جونم
نذار بیشتر از این چشم به رات بمونم

شیرین قصه های من باش ای نازنین
تک گل باغ گل من باش ای نازنین

درد و بلات غصه هات به جونم
نذار بیشتر از این چشم به رات بمونم

فقط

سپیده

 

شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فقط سپیده

رفیقا میگن فراموشت کنم،بگذرم از تو خاموشت کنم....

رفیقا میگن فراموشت کنم.......

هرکدوم یه جور دل می سوزونن،دل می سوزونن

اما نمی دونن، دل می سوزونن، دل می سوزونن!

نمی ی ی ی ت ت ت ت و و و ن ن ن و و و و ن ن ن ن م م م م م م...........آخه پیچیده تو جونم عشقه تو باره امونم.........

نمی تونم، نمی تونم

نمی ی ی ی  د د د د  و و و و ن ن ن ن م م م م م م...........تو چی کار کردی با من،مهربونه نامهربونم که هنوزم نمی تونم..............نمی تونم

زندیگیمو به تو می رسونم،اما نمیشه ،اما نمیشه،اماااااااااااا نمیشه!
عیبی نداره بی تو می مونم،اما نمیشه، اما نمیشه، امااااااااا نمیشه!

تو رو پیدات می کنم،دورت می گردم،حتی یک لحظه فراموشت نکردم

شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

متن عبرت آموز............زیبا و خواندنی...........

بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين:
عاشق بشي
آنقدر بخندي که دلت درد بگيره
بعد از اينکه از مسافرت برگشتي ببيني هزار تا نامه داري
براي مسافرت يه جاي خوشگل بري...

به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي
به رختخواب بري و به صداي بارون گوش بدي
از حموم که دراومدي ببيني حولت گرم گرمه
آخرين امتحانت رو پاس کني
کسي که معمولا زياد نميبينيش ولي دلت ميخواد که ببينيش بهت تلفن کنه  ( )

توي شلواري که تو سال گذشته ازش استفاده نميکردي پول پيدا کني
بي دليل بخندي
بطور تصادفي بشنوي که يه نفر داره ازت تعريف ميکنه
از خواب پاشي و ببيني که چند ساعت ديگه هم ميتوني بخوابي
آهنگي رو گوش کني که شخص خاصي رو يادت ميندازه
از بالاي تپه به غروب خورشيد نگاه کني
دوستاي جديد پيدا کني
وقتي “اونو” ميبيني طپش قلب پيدا کني
لحظات خوبي رو با دوستات سپري کني
کساني رو که دوسشون داري خوشحال ببيني
عصر که شد کنار ساحل قدم بزني
يکي رو داشته باشي که بدوني دوست داره
يادت بياد که دوستاي احمقت چه کاراي احمقانه اي کردن و بهشون بخندي….
اينا بهترين لحظه هاي زندگي هستنقدرشونو بدونيم.
“زندگي يک مشکل نيست که بايد حلش کردبلکه يه هديه ست که بايد ازش  برد.

سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

با تو بودن آرزومه........................فقط سپیده


تو که نيستي زندگيمو زير پاي کي بريزم

واسه کي دلم بميره وقتي تو نيستي عزيزم

دست سرد اين زمونه دستامو از تو جدا کرد

بازي دوري و حسرت با دلاي ما چه ها کرد

عشق تو توي وجودم تا هميشه موندگاره

همه آرزوم همينه که ببينمت دوباره

دوري تو داره آروم منو از پا درمياره

رنگ پيري زره زره تو وجودم پا ميذاره

طاقت دوري ندارم تو بيا بمون کنارم

ارزوني قدم تو همه ي دارو ندارم

اي قشنگترين ترانه با تو بودن آرزومه

 

 

اي تو نيمه ي وجودم بي تو عمره من حرومه


سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

چگونه یک عاشق واقعی بمانیم؟

مگذار كه عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبديل شود !
مگذار كه حتي آب دادنِ گلهاي باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهاي باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ ديگري نيست ، پيوسته نو كردنِ خواستني ست كه خود پيوسته ، خواهانِ نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگي ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه مي شود تازگي و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشي نمي سپارد ، مگر يك بار براي هميشه .
جامِ بلور ، تنها يك بار مي شكند . ميتوان شكسته اش را ، تكه هايش را ، نگه داشت . اما شكسته هاي جام ،آن تكه هاي تيزِ برَنده ، ديگر جام نيست .
احتياط بايد كرد . همه چيز كهنه ميشود و اگر كمي كوتاهي كنيم ، عشق نيز .
بهانه ها جاي حسِ عاشقانه را خوب مي گيرند

متن از كتاب "يك عاشقانه آرام" اثر  نادر ابراهيمي


 

سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

آغوش خدا..............


پرنده بر شانه هاي انسان نشست .

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نيستم . تو نمي تواني روي شانه ي من آشيانه بسازي.

پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب مي دانم . اما گاهي پرنده ها و انسان ها را اشتباه ميگيرم .

انسان خنديد و به نظرش اين بزرگ ترين اشتباه ممکن بود ...

پرنده گفت : راستي ، چرا پر زدن را کنار گذاشتي ؟

انسان منظور پرنده را نفهميد ، اما باز هم خنديد .

پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است .

انسان ديگر نخنديد . انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد . چيزي که نمي دانست چيست . شايد يک آبي دور ،

يک اوج دوست داشتني .

پرنده گفت : غير از تو پرنده هاي ديگري را هم مي شناسم که پر زدن از يادشان رفته است .

درست است که پرواز براي يک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرين نکند فراموشش مي شود .

پرنده اين را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اين که چشمش به يک آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد
.

آن وقت خدا بر شانه هاي کوچک انسان دست گذاشت

و

گفت : يادت مي آيد تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود .

اما تو آسمان را نديدي .

راستي عزيزم ، بال هايت را کجا گذاشتي ؟

انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گريست.

سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فقط سپیده

خدا تو رو آفريد که من تنها نمونم
که اسمتو شب و روز بشه ورد زبونم
خدا نگاه تو رو گره زد به نجابت
تا من آسي از بند راضي شم به اسارت
خدا با مهربوني دلتو آشنا کرد
تو قلب سوت و کورم چه محشري به پا کرد
خدا تو رو آفريد که معجزه ببينم
تا وقتي که تو باشي منم عاشقترينم
خدا دلو به من داد تا به تو مبتلا شم
که روز ميلاد عشق دست خالي نباشم
خدا تو رو به من داد تا تو قلب تو جا شم
تو مرواريد احساس من صدف تو باشم

 

 

سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

اساس به وجود آمدن ولنتاین

 

در سده سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی به نام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است، از جمله اینکه   سربازی خوب   خواهد  جنگید  که مجرد باشد  

از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن می‌کند، کلودیوس به قدری بی‌رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.

 

اما کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار می‌شود و دستور می‌دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود. 

سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می‌شود... بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند، و از آن زمان نهاد و نمادی می‌شود برای عشق!

 

ولنتاین مبارک

دو شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

آرزو

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟  گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت:

( مرگ)

 

دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فقط سپیده

 در آغوشم بگير بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس كنم

و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز كنم

نگاهم كن و التماسم را در چشمانم بخوان

قلبم به پايت افتاده است نرو

لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره كن

تنها تو را مي خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم

نرو.....

نگذار دوباره تنها شوم....

نرو.....

دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

پسرا و دخترا

 
پسرها و دیدگاهشون از زندگی اجتماعی در سنین مختلف


سن 14 سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی
سن 15 سالگی : یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن ... از قیافه خودشون بدشون می یاد
سن 16 سالگی : توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن ... با راکت تنیس هم گیتار می زنن
سن 17 سالگی : یه کمی مثلا آدم میشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند می خونن ... یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک ن رول می خوندن
سن 18 سالگی : هر کی رو می بینن تا پس فردا عاشقش میشن ... آخ آخ ...آهنگ های داریوش مثل چسب دو قلو بهشون می چسبه
سن 19 سالگی : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تیز میشن ... ابی گوش میدن
سن 20 سالگی : از همه شون رو دست می خورن ...ستار گوش میدن که نفهمن چی شده
سن 21 سالگی : زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن ... مثلا عاقل می شن
سن 22 سالگی : نه می فهمن که زندگی همش عشقه ... دنبال یه آدم حسابی می گردن
سن 23 سالگی : یکی رو پیدا میکنن اما مرموز میشن ... دیدشون عوض می شه
سن 24 سالگی : نه... اون با یه نفر دیگه هم دوسته ...اصلا لیاقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگی : عشق سیخی چند؟ ... طرف باید باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نیست
سن 26 سالگی : این یکی دیگه همونیه که همهء عمر می خواستم ... افتخار میدین غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگی : آخیش
سن 28 سالگی : کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم


دخترها و دیدگاهشون از زندگی اجتماعی در سنین مختلف


سن 14 سالگی : تا پارسال هر کی بهشون می گفت چطوری؟ میگفتن ... خوبم مرسی ... حالا میگن مرسی خوبم
سن 15 سالگی : هر کی بهشون بگه سلام ... میگن علیک سلام ... نقاشیشون بهتر میشه » بتونه کاری و رنگ آمیزی
سن 16 سالگی : یعنی یه عاشق واقعیند ... فردا صبح هم میخوان خودکشی کنن ... شوخی هم ندارن
سن 17 سالگی : نشستن و اشک می ریزن ... بهشون بی وفایی شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگی : دیگه اصلا عشق بی عشق ... توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن
سن 19 سالگی : از بی توجهی یه نفر رنج می برن ... فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگی : نه , نه ... اون منو نمی خواست آخرش منو یه کور و کچلی می گیره ... می دونم
سن 21 سالگی : فقط سن 27-28 سالگی قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگی : خوش تیپ باشه ، پولدار باشه ، تحصیلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چی نباشه
سن 23 سالگی : همهء خواستگارا رو رد می کنن
سن 24 سالگی : زیاد مهم نیست که چه ریختییه یا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چیزی که نرسیدیم برسونه
سن 25 سالگی : اااااااه ، پس چرا دیگه هیچکی نمی یاد... هر کن میخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگی : یه نفر می یاد ، همین خوبه ، بله
سن 27 سالگی : آخیش
سن 28 سالگی : کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی

شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

پیوند مغز!

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دكتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی ...
پزشک جراح در حالی كه قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم كه باید حامل خبر بدی براتون باشم، تنها امیدی كه در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه."
"این عمل، كاملا در مرحله أزمایش، ریسكی و خطرناكه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره، بیمه كل هزینه عمل را پرداخت میكنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت كنین."
اعضاء خانواده در سكوت مطلق به گفته های دكتر گوش می كردند، بعد از مدتی بالاخره یكیشون پرسید :"خب، قیمت یه مغز چنده؟"
دكتر بلافاصله جواب داد :"5000$ برای مغز یك زن و 200$ برای مغز یك مرد."
موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می كردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نكنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !
بالاخره یكی طاقت نیاورد و سوالی كه پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید كه : "چرا مغز خانمها گرونتره؟"
دكتر با معصومیت بچه گانه ای برای حضار داخل اتاق توضیح داد كه : "این قیمت استاندارد مغزه!"
ولی مغز آقایان چون استفاده میشه، خب دست دومه و طبیعتا ارزونتر!"

شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

دست خودم نیست....

دست خودم نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی
.

فقط

سپیده

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

13 نکته!!!!!!


1.دوستت دارم، نه بخاطر شخصیت تو ،بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم.

2.هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

3.اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

4.دوست واقعی کسی است که دستهای تو را نگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

5.بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگذ به او نخواهی رسید.

6.هرگز لبخند را ترک نکن ،حتی وقتی ناراحتی،چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو بشود.

7.تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

8.هرگز وقت خود را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند،

نگذران.

9.شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را. به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکر گذار باشی.

10.به چیزی که گذشت غم نخور ،به آنچه که پس از آن آمد لبخند بزن.

11.همیشه افرادی هستند که ترا می آزارند.با این حال همواره به دیگران اعتماد کن . فقط مواظب باش ،به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.

12.خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی،قبل از اینکه کس دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تورا بشناسد.

13.زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتند که انتظارش را نداری

چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

با من تماس بگیر خدا...........

شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار

جمعه 29 دی 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

چه می شود همه از جنس آسمان باشند

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها

جمعه 29 دی 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و شوهر

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:....


اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                          
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.

جمعه 30 دی 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

مردم چه می گویند؟

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

جمعه 30 دی 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حرف دلتو بزن!

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

جمعه 30 دی 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

عشق

 

گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه می کنی
گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی میشود که با آن زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق آنقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

من به تو خیره شدم

من به تو خیره شدم
من به تو مات دوختم
من که از نگاهت در میان تنهاییم سوختم
از طپش تنهایی سکوتم بر تو خیره شدم
آن زمان که تو را از بر خواندم
در ذهنت تیره شدم
به شکل خاکستری شعرهایم در نگاهت کیش شدم
در نفسهایت گم شدم
من که در هر ثانیه با تو ثبت شدم
کنون در بادم
مثل شعله ای در باد بی یادم
من تو را از بر می خوانم
و در شعرم تو را یاس می نامم
در نگاهت ردپایی از عشق درک کردم
در گرمای آغوشت لذت یکی شدن را لمس کردم
در حضور دردم حضورت را حس کردم
همین لحظه بود که حرف دلم را از تو سرشار کردم
در لبخند تو امید به زندگی طلوع کرد
همانند آفتابی در تاریکی و بغض سرد
چه کودکانه دستانت را فشردم
و چه زود باورم را به تو سپردم
چه پیمان قشنگی است وقتی دل ها اصل اند نه فکر منطق بشری
من گویا در رویاها هستم
اما بگذار که عمرم اینگونه شود سپری
افسوس زمان در گذر است
لحظه ای رسیده است
از نوع حقیقت تلخ بیداری
از نوع جدایی اجباری
از نوع حسرت ها
فرصتی ازفاصله ها
زمانی به شکل خاطره ها
به دیروز خیره می شوی
تکرارش می کنی
این تکرار ترس از فرداهاست
ترس از خاطره هاست
این فاصله قدرت شکستن عهد ما را ندارد
حال بگو به آسمان و ستارگان
بگو به فال گیر تا می تواند در فال ما جدایی بکارد
بگو تا می تواند بین ما فاصله ببارد
اما این دوری طاقت شکستن عهد ما را ندارد
دیروز را از بر کن
امروز را لمسم کن
که فردایی اگر ببینم در کنار توست
که فرداها همه در یاد و نگاه توست

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

!.!.!.!.!

پرسید چقدر مرا دوست داری ؟

سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .

 

 

به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران *  دوستت دارم * . 

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم  .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم  . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی  * دوستت دارم * . . .

من که عاشق چشم هایت هستم . عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم

به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * .

لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .

آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...

به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * .

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط  تو را می خواهم . تو تنها آرزویم هستی ...

به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .

به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی

به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم . ای عشق من ...

 

 

ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها  * دوستت دارم *  . 

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟

این بار او سکوت کرد .

و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...

اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...

و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست 

جمعه 18 آذر 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

تقدیم به کسی که لیاقت داشته باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 كاش الآن آغوش گرمت سرپناه خستگيم بود،

دو تا چشمات پر از اندوه، واسه دل‌شكستگيم بود،

آرزوم اينه كه دستام توي دستاي تو باشه،

تنگي اين دل عاشق با نوازش تو واشه،

واسه چي خدا نخواسته من تو آغوش تو باشم؟

قول مي‌دم با داشتن تو هيچ غمي نداشته باشم،

همه‌ي هستي قلبم تو دو حرف خلاصه مي‌شه:

عشق تو،               بودن با تو،

دو نياز زندگيشه...

پرم از ترانه تو، گرچه واژه‌ها حقيرن،

خوبه وقتي نيستي پيشم، اونا دستامو مي‌گيرن...

راز عشق منو هيچ كسي غير مهتاب نمي‌دونه،

تنها شاهد واسه غصّه، گريه و تنهاييم اونه!

واي اگه من اين نبودم كاش مي‌شد پرنده باشم،

تا از اين دور بودن از تو بتونم بلكه رها شم!!!...

يه پرنده شم شبونه بكشم پر به خيالت،

برسم به لونه‌ي تو بگيرم سر زير بالت،

زندگيم رنگ خدا بود، اگه تنها تو رو داشتم،

اگه مي‌شد واسه گريه، رو شونت سر می گذاشتم........

         

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

فقط سپیده

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری

و هرگز از تو رنجور نخواهم شد

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری

و هرگز از تو رنجور نخواهم شد چرا که تو را دوست دارم

دیوانه وار عاشقت شدم چرا که مهربانی را در وجودت دیدم

با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم

نه تو از عشق من دست می کشی . . .

فقط

سپیده

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

همیشه بدونید...............

 
اگه پسری ضد دخترا حرف زد بدونید . . .
1.ازهمه بيشتر دنبال دخترهاست و براشون له له ميزنه!!
2.حکايتش حکايت همون گربه هست که دستش به گوشت نميرسيد مي گفت پيف پيف بو ميده!

3.تا حالا صد تا دختر سرکارش گذاشتند و حالشو گرفتند !
4.تا حالا هر چي التماس کرده دختراي ناز ايروني که سهله يه وزغ ماده هم تحويلشون نگرفته!!
5.توي دانشگاه نمره هاي ماکزيمم دخترا رو ديده و براي اينکه کسي نفهمه آي کيوش در حد کلوخه مجبوره بشينه براي دخترا حرف در بياره !
6.تو خونه همش به خاطر شلخته بودنش (مخصوصا موها و دماغ ) و تميزي و خوشتيپي خواهرش مدام زدند تو سرش .
7.از اينکه با صد نوع مدل موي مختلف و خط ريشاي عجيب غريب نميتونه قيافه ی  مثل اژدها شو يه کم شبيه آدما بکنه به دختراي ايروني که با آرايش زيباتر ميشند حسودي مي کنه !!!
8.مي بينه يک نفر تو دنيا پيدا نميشه که فقط يه بار منتشو بکشه و بايد يه عمر ناز کش باشه !
9.مي بينه خيلي از مردا و پسراي اطرافش (و حتي خودش ) حاضرند با اشاره يه خانم همه چي شونو فدا کنند اون وقته که يه جاش به شدت ميسوزه و شروع میکنه ضذ خانمهای متشخص صحبت کردن !!!
10.برای همین خانها همیشه با نهایت ادب و احترام به چنین آقایانی می فرمایند : خاک تو اون سرت با این همه ...  عقده ای  بدبخت  حسود !!! ( خودتی )

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

دو نکته مهم برای تو

   

   اگر روزی حس کردی در یکزمان، عاشق دونفرهستی، دومی را انتخاب کن؛

    چون اگرعاشق اولی بودی، به دومی دل نمیدادی!!!

   .................................................................

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست

 

 
   یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله


   و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند


    یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست


     و یاد گرفتم هر چه عاشق تری

           تنهاتری!!!!!!

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم

 
 باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم


من می توانم ،می شود آرام تلقین می کنم


                       با عکسهای دیگری تا صبح صحبت می کنم


                        با آن اتاق خویش را بیهوده تزیین می کنم


 سخت است اما می شود در نقش یک عاقل روم


شب نه دعایت می کنم نه صبح نفرین می کنم


                        حالم نه اصلا خوب نیست تا بعد بهتر می شود


                       فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم


 من می پذیرم رفته ای و برنمی گردی همین


خود را برای درک این، صد بار تحسین می کنم


                        از جنب وجوش افتاده ام دیگر نمی گویم به خود


                       وقتی عروسی می کند، این می کنم آن می کنم


 خوابم نمی آید ولی از ترس بیداری به زور


با لطف قرص قد نقل یک خواب رنگین می کنم


                        این درد زرد بی کسی بر شانه جا خوش کرده است


                       از روی عادت دوستی با بار سنگین می کنم


 هر چه دعا کردم نشد شاید کسی آمین نگفت


حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم


                        نه اسب،نه باران،نه مرد،تنهاییم و این دائمیست


                       اسب حقیقت را خودم با این نشان زین می کنم


 یا می برم ، یا باز هم نقش شکستی تلخ را


در خاطرات تلخ خود با رنج آذین می کنم


                        حالا نه تو مال منی،نه خواستی سهمت شوم


                       این مشکل من بود و هست در عشق گلچین می کنم


کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست


این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین می کنم


                                                                                  
              مریم حیدرزاده

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

مصاحبه با خدا

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟

 پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.

 خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟

 من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟

 خدا جواب داد:

- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.

- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.

-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.

- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...

 سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟

خدا پاسخ داد:

- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.

- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.

- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.

 - یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.

- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.

- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

 - اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.

 با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟

خدا لبخندی زد و گفت:

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

چهره شناسی فک و فامیل

خاله

 معنای لغوی: خواهر مادر

 معنای استعاره ای: هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.

 نقش سمبلیک: یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد.

 غذای مورد علاقه: آش کشک.

 ضرب المثل: خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود.

 زیر شاخه ها: شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید.

 مشاغل کاذب: خاله زنک بازی، خاله خانباجی.

 چهره های معروف: خاله خرسه، خاله سوسکه.

 داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است.

 

  عمه


معنای لغوی: خواهر پدر

 معنای استعاره ای: هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد.

 نقش سمبلیک: به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل: ۱- جواب همه ی فحش هایی که می دهید. مثال: عمته... ۲- جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره... ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی. ۴- خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم...

 غذای مورد علاقه: شله زرد، سمنو.

 ضرب المثل: ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک).

 زیر شاخه ها: شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد و چندش آور است. پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند.

 چهره های معروف: عمه لیلا.

 ترجیع بند: دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام!)

 داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است.

 

  دایی

معنای لغوی: برادر مادر

 معنای استعاره ای: هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد.

 نقش سمبلیک: یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد.

 غذای مورد علاقه: فسنجون.

 ضرب المثل: عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود.

 زیر شاخه ها: زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید. پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند.

 چهره های معروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون.

 ترجیع بند: همه چیز زیر سر این انگلیساست.

 سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید.

   عمو

 معنای لغوی: برادر پدر

 معنای استعاره ای: هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.

 نقش سمبلیک: یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود.

 غذای مورد علاقه: قرمه سبزی، آبگوشت.

 ضرب المثل: عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند.

 زیر شاخه ها: زن عمو: یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید.

 مشاغل کاذب: بازی در قصه های ایرانی-اسلامی..

 چهره های معروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ.

 داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است.

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

یک با یک برابر نیست

معلم پای تخته داد میزد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی آخر کلاسیها

لواشک بین خود تقسیم می کردند

وآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زد

برای اینکه بیخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پایان

تساویهای جبری را نشان می‌داد

با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک

غمگین بود
 
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است

از میان جمع شاگردان یکی‌برخاست

همیشه
 
 یک نفر باید بپاخیزد....
 
به آرامی سخن سر داد:
 
تساوی اشتباهی فاحش و محض است

نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت و

معلم مات بر جا ماند

و او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود

آیا یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهشی بود و سوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه

قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می‌داشت بالا بود

وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

این تساوی زیر و رو می شد

حال می‌پرسم یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گردید؟

یا چه‌کس دیوار چین‌ها را بنا می‌کرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم می‌گشت؟

یا که زیر ضربه شلاق له می‌گشت؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟

معلم ناله‌آسا گفت:

بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید:
 یک با یک برابر نیست...

شنبه 14 آبان 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 121
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 153
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 6906
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 121
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 153
بازدید ماه : 151
بازدید کل : 6906
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->